فکر نکنم دیگه بتونم امشب بخوابم هنوز احساس میکنم معده ام پره.زن آخه مگه چقدر خوردی کوفتن بشه زهرمار.
دلم میسوزه برای هندونه ای که شب یلدا نخوردم دلم میسوزه آروم نخوابیدم دلم میسوزه هیچ آدم قوی ای کنارم نیست تا جرات بدم به خودم که قر بزنم بهش.دهنم تلخه مثل زندگیم و هر شبی که میخوابم به اومدن فردا فکر نمیکنم .
کسی جایی منتظرم نیست من نیز آنطور که باید منتظر کسی نیستم.حتی مدل خ.ابیدنم هم اذیتم میکند.دو شب همچنان کوبیده در دلم سنگینی میکند دوتا قاشق در معده ام صد قاشق شده.هرچند اگر مریض هم نبود بالا می آوردم متوجه شدم اشغال گوشت بوده.
لامپ های خانه دشمن کنند.یکی دیگر از دشمن های تلویزیون و صدایش است که خداروشکر خفه اش کردم.در واقع کائنات خفه اش کرد.
خوابم نمیبرد.
میترسم معده ام باز من را مثل یکمفلوک مست به کاسه توالت بکشاند.یاد آن داستان موراکامی افتاده ام مردی که کدام بالا می آورد.میتذسم بالا آوردن جز روزمره ام شود یا از این زجر نفسانی برای کمتر احساس کردن زندگی بهره ببرم.من میترسم.هربار برای هر چیزی هر جایی که بالا می آوردم میترسم گریه میکنم و مامانم را صدا میکنم.نمیدانم کجایش ترس دارد.اما انگار میترسم یکی از جوارح بدنم هم بالا بیاید.حالا که فکر میکنم ۶ ماه میشود انگار یک مرده ام.مرده ای که راه میرود.
من تصمیم خودم را گرفته ام.این آخرین رنج و کشش زمانی است که تحمل میکنم.اگر نه گم میشوم با فضایی ها می روم در آسمان.
تماس فرتتتتت
عاقا یه کوبیده تخمی خوردم من هر سری میرم دیشسویی بالا میارم انگار از گوشت تخم گربه و سگ بوده.به گوه خوردن افتادم.الانم انقدر حالم بده که دارم اهنگکویر حبیب گوش میدم.کممونده رو به قبله بشم.
تو که یادت نمیره زیر دوش گریه کردی امروز
یادت که نمیره امروز گریه کردی دخترم بعد از حموم با دوران طلایی یادت نمیره که داری چه روزاییو میگذرونی؟؟؟؟؟؟
امروز گریه کردم.
آقای پیشرو بعد این همه سال دارم دوران طلایی گوش میدم.اقای پیشرو چندسال گذشته از اونروزا که با این آهنگا پیش دانشگاهی کثافتمو تمومکزدم.
آقای پیشرو خیلی خوبی.
حس ادمیو دارم که دارم با ذانوهای زخمی از پله های یه برج بالا میرم
همزمان سرماخوردم طوریکه انگار پتک کوبیدن تو سرم هرچی مسکن میخورم فایده نداره .اون داستان هم که هست.حتلم واقعاً بده
بد میم میاد میگه وای هیچی خوشحالم نمیکنه واقعاً نمیدونم بهش چی بگم لازمه بهش بگم چقدر مریضم ،؟؟؟
مطمئنم تا مدت ها گم و گور میشه هرچند الآنم گم و گوره تو زندگی متاهلیش.
شاید من دارم از یک چیز خیلی سخت میام بیرون از یه چیزی که از تحملم بیشتره.ولی خدایا انصافا همه رو بزار کنار هم ببین به من سخت نگرفتی؟
باور نمیشه زنده موندم.دیشب ساعت ده و نیم شروع کردم به خوابیدن.خوابم نرفت.سر درد و چشم درد تا میتونست فشارم داد تا میتونست پشت گوشام و شقیقه هامو فشار داد.نور های خونه اذیتم میکرد.پاهام درد میکرد.مچ پاهام آنقدر که رفتم دستشویی و آب ریختم رو پاک درد میکنه.تا ۴ صبح صدبار رفتم دستشویی و سردرد آزارم داد.۴ احساس کردم سرم یکم سبک شد و خوابم رفت.نمیدچنم داستان چیه یه هفته ست سرم اینجوری میکنه.
دارم دیوونه میشم فکر کنم صدبار رفتم دستشویی صدبار این لامپ ها چشمامو کور کرده حالم از نور بهم میخوره.مچ نام درد میکنه و با هر تکونی که میخورم درد از کنار روم هام میریزه پایین.هیچیامپاره نور های لامپ تو مخم نیست درد چشماشو بدتر میکنه.
من دارم فکر میکنم اینجا زندگیمو تمومکننم با نه دارم با یاسم میجنگم بد مامانم زنگ زده به فلانی بتوپ رزیمشو رعایت نمیکنه عاخه.
عاخه شما باشی دوست نداری بمیری خودت داری با ی چیزی میجنگی که تمام روانتو ب گا داده.متاسفم.
میدونم نباید به این موضوع فکر کنم اما اینجا بهترین شرایط برای خودروازبین بردن نیست؟؟؟
یاد اون رپر تخمی ولنتاین افتادم که با نون از تهرانپارس تو سرمای ککهیب برگشتبم سرکار خیلی دیر رسیدیم شلوغ ربود گشنمون بود الان که فکر میکنم نون همیشه رهمیمجپری به نفع خودش منو اینور اونور میکشوند بدون اینکه بگه دوست داری اینجا باشی بی ملاحظه و گرسنه و خسته.
رسیدیم سرکار .اون موقع ها راحت تر بود برام بگم این دوماه سخته برام تموممیشه زود تموم میشه.همیشحی نیست.نه مثل الان که هر روزی که تو تله ام جونم کمتر و کمتر میشه.اونذپز فکر کردم ی رمز گرم میاد که زندگیم قشنگه اون رپر حس کژدم زندگیم خیلی یزد و سخته.صاحبکار با اخم نگاهمون کرد.و بعد ی سری کالباس و سس سفید مونده بود با خیارشور که خوزدیم.نون بودنش برام عجیب بود میدونستم در نوع خاصی از بدبختیهسام که تنها نیستم به دوست دارم که دقیقا در همین نوع بدبختیه شاید بدتر اونموقغ به خیلی چیزها امید داشتم.تما حالا من تپ تله ام پهلو هام درد میکنه از شدن فشار تله و نون خوشبخته.ختما نون یادش نمیاد اون روز کذایی توی تهرانپارس وقتی خیابون خیسبود و ما هم خیس شدیم و سریع ماشین گرفتیم چه حسی داشتیم.
سرده.
دکتر تحمل کردن خیلی سخته.
فعل سختیه حتی وقتی خوشحالیو منتظر یه اتفاق خوبی.
وقتی مطابق میلت نیست واقعا سخت تره
خدا کنه زودتر خوابم ببره.
زرد آب و غذا بالا آوردم.بینیم هم خونی شد چون از بینیم هم زد بالا.
بعد تو میگی اون مرغ تخمیو بخور
از مرغ بدم میاد از فلفل دلمه ای از رب ازسیب زمینی از آدما بازم بگم؟؟
ضد استفراغ خوردم
بعد شش روز دهنم به تلخ نرین حالت ممکن رسیده انگار هرچی تلاش کردم پودر شده.شبها قشنگ میمیرک
م سرم درد میکنه چشمام هم گلوم سنگین میشه و تو دهنم مزه زهرمار میاد و دیشب هم فشارم افتاد.خسته ام .بطوری که حال ندارم حتی دستشویی رفتن رو هندل کنم.این زندگی چیه که باید براش جون بدی که چی؟؟؟نمیتونم تحمل کنم.
سردمه پاهام یه کرده پیشونی داغه..تب و ارز دارم.نمیدونم الان وقت سرماخوردگی بود یا نه.. بالآخره گربه کردم اونم با اون تیکه از وایت بوی ریک اونجا که دیدم مک کانهی اومد ملاقاتی پسرش و موقع برگشت سر دخترش که تازه ترک کرده بود و سر بچه نامشروع پسرش که الان زندانی بود بوسید.اشکام گرم بودن کم و کوچک.حالم بی نهایت افتضاحه.هزارتا علامت سوال تو سرم میچرخه.خسته و آهن.
تب دارم از شدت بیحالی دندونام روی هم فشار میاره بدون اینکه خودمم بفهمم خسته ام.ملولم.
تو هنوزم رویا داری مرد
تو آسمون طلایی یه عالمه عروس دریایی میرقصن کنار هم
تا حالا واقعا آزاد بودی مرد
مثل یه اسب وحشی
بدویی تو دشت و بابپیچه لای موهات پس تو به معجزه اعتقاد داری مرد
آینو گوش میدم
باید گوش بدم و گربه نکنم
باید فقط گوش بدم
فقط گوش بدم
ببینم میشه بدون گریه دق کرد؟؟؟؟
از bبرگشتم سرده
یه پرس قیمه اینجاست
یه ظرف پنکیک
کاهو
قیمه واقعا خوشمزه س
قبلش که دوش گرفتم
داشتم فکر میکردم فایده ادامه دادن چیه؟
تهش اسب چرخون طلایی هست یا چرخ و فلک سوخته ؟؟؟؟؟؟؟
بعد این همه رنج یه شمال نریم؟؟
میمیریم که.
بعد این من فقط دلم دریا میخواد.
آدما رو نمیشه درست کرد.درست کردن آدما وظیفه من نیست.من اگه خیلیدانا باشم بفهمم چی چرا داره با من به چی میرسه.من نمیتونم آدم شصت ساله رو درست کنم نمیتونم بهش سدیکته کنم.من میزارم میرم.تگه کسی ازم پرسید میشناسمش یا نه میگم نه اگه پرسید کیمه میگم ندارمش.
نمیدونم چیکار کنم فکر کنم دارم میمیرم جدی
اینجا همه راحت میخوابن.من نه.چسمام به ساعته.دهنم خشکه.میترسم بالا بیارم.مدام دستشویی میرم.دختر هم اتاقم خوابه همش خوابه.امشب زدزیذ گریه.بد من کصخل چی کار دارم میکنم این از خودش که گفت من دیدم که بابا این آدم خوشبختیه ولی تو قایق منه.نمیدونم بگم بد من چی بگم که وسط گوه آباد زندگی رفتم تو قایق یا بگم.در واقع تکه جای من بود چیکار میکرد آیا تلاشی ذمیکرد؟اسلا چه دلیلی داره من امیدوارتر از اون باشم مگه میخوام کجا برم؟؟؟!
لوکیشن قطعا خونه نیست.تهوع دارم و غمگین و نمیتونم بخوابم چیکار کنم عاخه
اونقدر بزرگ شدم که دیگه فقط دارم درد میکشم.هندل میکنم.صفحه آدما رو باز میکنم بافتنی میافی شمع درست میکنی از روزمره از روز از روزها و شبها.اصلا این یه حالت عادیه ولی چرا از خودم میپرسم یعنی مسایل منو دارن آدما یا تاحالا تجربه کردن با اگه کردن چطوری برخورد کردن و میکنن؟؟؟
حس ضعف و استرس و تحلیلی که دارم ازاردهندست.
تو زندگیم احتیاج دارم یکیو داشته باشم.نه هر کسی.هرکسی نه.از آدمای هرکسی هیچی واسه من نمیمونه جز سیاهی.یه نفر که بگه تو خسته شو تو گریه کن تو آروم باش تو هیچ کاری نکن تو هر کاری خواستی بکن تو فقطاروم باش.کمالگرا نباش بذار هرجا دلت خواست یک هفته بخواب.استرس نکش...
من واقعا خسته ام.وقتی یکی میگه ناله نکن نمیتونم بگم نمیتونم.در آن واحد دارم له میشم.دارم داغون میشم.مثل گلدونی که نمیتونه نفس بکشه شدم.حتی شاید نور هم نتونه نجاتم بده.
بعد از شستن لباس ها افتادم این گوشه.پاهام سرد شده و از زن بودن عنم میگیره.از اتفاق های تخمی ای که در تخمی ترین دوران زندگیم داره می افته بیشتر عنم میگیره.از آدمای تخیلی عنم میگیره.
دیروز گریه کردم بخاطر مایع کوکو به خاطر رژیم غذایی بخاطر نگذشتن زمان بخاطر اینکه این که این.ک.کشا هنوز تو زندگیمن.بخاطر درد در درد بخاطر مشکل در مشکل بخاطر خس نابودی بخاطر زخم جلوی آینه.