دوستت دارم از آن دوست داشتن هایی که باید از آن برگشت از آن هنوز به مقصد و مقصود نرسیده باید برگشت مثل وقتی که از مدرسه باز میگردی و تا صبح فردا کز میکنی.دوستت دارم آنقدر که سعی کردم به تو بفهمانم آنقدر که چشم هایم از اختیارم خارج شد.انقدر که مثل شعر مورد علاقه ام رنگ لباس های تو را حفظ شدم من تو را از آن خودم میدانستم چرا که چشم های تو هم در اختیار خودت نبود.حالا باید غمگین باشم چرا که باید برگردم چرا که چشم های تو را از نزدیک هم ندیده ام.حالا باید هر چه باشم که من نیستم.نه منی که باید در اسارت تو میبودم آزادم بال میزنم و حالم از هوای تازه آسمان بهم میخورد و به یک بار پخش زمین میشوم.اولین واکنش من بعد از بیواکنشی تو خوردن هات چاکلت بود.حوصله کارفرما را ندارم بعدتر حوصله همکار های تخمی ترم.ذهنم فوق العاده بهم ریخته و انگار دارم بعد از دیدن تو با آن پیرمرد و پیرزن میمیرم.